چند پارتی سونگمین
وقتی توی ساحل میبینتت و ... :
امروز روز سختی برای سونگمین و ا.ت بود
ا.ت :
ا.ت یه دختر خوشگل و مهربونه ولی خیلی تنهاست و نزدیک کسی نمیشه برای همین افسردگی گرفته
سونگمین :
یه پسر خیلی کامل و خوشتیپ و مهربون که خیلی زود با همه ارتباط میگیره
امروز سونگمین با چند تا از دوستاش سر یه موضوع خیلی مسخره دعوا کردن و سونگمین از خونه اومد بیرون و توی ساحل نشت
چند قدم اونور تر یه دختری به نام ا.ت نشسته بود اون هم توی مدرسه روز سختی داشت
ا.ت اونجا نشسته بود و تنها داشت گریه میکرد
که سونگمین متوجه ا.ت شد و رفت پیشش
سونگمین: هی ، دختر کوچولو اتفاقی افتاده ؟ چرا داری گریه میکنی ؟
ا.ت : چرا دوست داری بدونی ؟ من برای هیچکس مهم نیستم حتی خانوادم
سونگمین: درکت میکنم منم امروز روز خوبی نداشتم
ا.ت : سرش رو بالا میاره و به سونگمین نگاه میکنه ، چرا مگه چه اتفاقی برات افتاده
سونگمین: به ا.ت نگاه میکنه و یک دل نه صد دل عاشقش میشه ، وای دختر تو خیلی خوشگلی
ا.ت : ممنون تا حالا کسی بهم نگفته که خوشگلم
سونگمین: زیر لب زمزمه میکنه ولی من قراره هر روز و هر ثانیه بهت بگم
ا.ت : من معمولا با کسی ارتباط نمیگیرم
سونگمین: ولی میتونی به من اعتماد کنی
ا.ت : امروز با خانوادم بحث کردم اونا من رو نادیده میگیرن هیچوقت من رو نمیبینن فقط به خواهرم توجه میکنن منم تصمیم گرفتم فرار کنم ، تو برای چی ناراحتی ؟
سونگمین: منم امروز با صمیمی ترین دوستم دعوا کردم سر یه چیز مسخره برای همین اومدم اینجا تا یکم اروم شم
ا.ت : پس الان جفتمون از دست واقعیت فرار کردیم (خنده )
سونگمین: اره تقریبا ، همیشه بخند باشه
دوست ندارم گریه کنی
ا.ت : ...
سیسیا بقیش برا پارت بعدی فکر کنم ۲ یا ۳ پارت باشه اولین چند پارتیمه اگه دوست داشتین بگین بازم بنویسم
امروز روز سختی برای سونگمین و ا.ت بود
ا.ت :
ا.ت یه دختر خوشگل و مهربونه ولی خیلی تنهاست و نزدیک کسی نمیشه برای همین افسردگی گرفته
سونگمین :
یه پسر خیلی کامل و خوشتیپ و مهربون که خیلی زود با همه ارتباط میگیره
امروز سونگمین با چند تا از دوستاش سر یه موضوع خیلی مسخره دعوا کردن و سونگمین از خونه اومد بیرون و توی ساحل نشت
چند قدم اونور تر یه دختری به نام ا.ت نشسته بود اون هم توی مدرسه روز سختی داشت
ا.ت اونجا نشسته بود و تنها داشت گریه میکرد
که سونگمین متوجه ا.ت شد و رفت پیشش
سونگمین: هی ، دختر کوچولو اتفاقی افتاده ؟ چرا داری گریه میکنی ؟
ا.ت : چرا دوست داری بدونی ؟ من برای هیچکس مهم نیستم حتی خانوادم
سونگمین: درکت میکنم منم امروز روز خوبی نداشتم
ا.ت : سرش رو بالا میاره و به سونگمین نگاه میکنه ، چرا مگه چه اتفاقی برات افتاده
سونگمین: به ا.ت نگاه میکنه و یک دل نه صد دل عاشقش میشه ، وای دختر تو خیلی خوشگلی
ا.ت : ممنون تا حالا کسی بهم نگفته که خوشگلم
سونگمین: زیر لب زمزمه میکنه ولی من قراره هر روز و هر ثانیه بهت بگم
ا.ت : من معمولا با کسی ارتباط نمیگیرم
سونگمین: ولی میتونی به من اعتماد کنی
ا.ت : امروز با خانوادم بحث کردم اونا من رو نادیده میگیرن هیچوقت من رو نمیبینن فقط به خواهرم توجه میکنن منم تصمیم گرفتم فرار کنم ، تو برای چی ناراحتی ؟
سونگمین: منم امروز با صمیمی ترین دوستم دعوا کردم سر یه چیز مسخره برای همین اومدم اینجا تا یکم اروم شم
ا.ت : پس الان جفتمون از دست واقعیت فرار کردیم (خنده )
سونگمین: اره تقریبا ، همیشه بخند باشه
دوست ندارم گریه کنی
ا.ت : ...
سیسیا بقیش برا پارت بعدی فکر کنم ۲ یا ۳ پارت باشه اولین چند پارتیمه اگه دوست داشتین بگین بازم بنویسم
- ۳.۳k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط